به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ پدیدهی اعجابانگیز انقلاب اسلامی ایران كه در اواخر قرن بیستم میلادی به وقوع پیوست، پیامدهای عینی و بینظیری داشت كه تحلیلگران و نظریهپردازان سیاسی عصر حاضر را به شگفتی واداشت. تمامی نظریههای ارائهشده در خصوص تحولات سیاسی و اجتماعی در جوامع مختلف بر این اصل استوار است كه در حساسترین و مهمترین مرحلهی هر تحولِ اجتماعی و انقلابی نیروهای منازعهگر بتوانند واقعیتهای سیاسی ـ اجتماعی موجود را كه در ساختارهای نظام قدیم لحاظ شدهاند، مطابق با نظام ارزشی جدید خود تغییر داده و نظم جدیدی در جامعه به وجود آورند.
متفكران مهمترین شرط وقوع انقلاب را حاكمیت چندگانه میدانند كه طی آن قدرت جابهجا میشود و معتقدند كه بین انقلاب اجتماعی تمامعیار، كودتا، شورش و جنگ داخلی، مرزهای مشترك وجود دارد و در جاهایی هم تفكیك انقلاب از شورش و شورش از كودتا خیلی دشوار میشود. تنها وجهممیز انقلاب، فرآیند انتقال قدرت است و اینكه جابهجایی قدرت در چه عرصههایی انجام میگیرد مهم است و هر چه این جابهجایی وسیعتر باشد به انقلاب نزدیكتر است.
بعضی دیگر از جامعهشناسان همچون چارلز جانسون معتقد است كه «هر انقلاب وابسته به پیامدها و نتایج آن است و در غیر این صورت انقلاب معنی ندارد».[1]
بسیاری از نظریهپردازان، انقلاب را با توجه به نیت انقلابیون و یا فرآیند تكوین انقلاب تعریف میكنند و هرگز توجهی به بخش نظامی و توانِ ارتش در شكلگیری یك انقلاب ندارند و معتقدند كه شكل و سیمای یك انقلاب هرگز با تنپوشِ اعتراض از سوی نظامیان موافقتی ندارد، و اگر گروه نظامیان وارد اعتراض به حاكمیت سیاسی جاری شوند، تحول فوق در صورت پیروزی شكل كودتاگرفته و دیگر انقلاب مردمی و اجتماعی معنا نخواهد داشت.
در جریان انقلاب ایران تمام تعاریف و نظریهها باطل گشت، و هیچكدام از علمای علم سیاست و جامعهشناسی چنین تحولی را انتظار نداشتند. تا ماهها و روزهای قبل از 22 بهمن 1357 همهی تحلیلگران داخلی و خارجی پیروزی نهضت اسلامی و مردمی ملت ایران را تصور نمیكردند و اكثر مفسرین خبری و پژوهشگران اجتماعی نظریههای تكراری و اغلب كلیشهای را كه برداشت از انقلابهای روسیه، فرانسه، چین، هند و حتی الجزایر بود، برای پیروزی ملت ایران رقم میزدند. اما واقعهای كه در 19 بهمن 1357 اتفاق افتاد، توان همهی تحلیلها را از عالمان بهاصطلاح آیندهنگر سیاسی گرفت.
بیعتی كه از سوی بخشی از قوای نظامی با رهبر مذهبی و سیاسی نهضت مردم ایران بهوقوع پیوست، در كمال ناباوری قدرت و توان هرگونه مقابله با انقلاب را از دشمنان گرفت و هیچ عنصر مادیْ قدرت رویارویی با آن را در خود نمیدید و اگر نبود قدرت ایمان، قدرتی كه همهی تحلیلگران و نظریهپردازان مادی از تفوق و برتری آن در عالم مادی عاجزند، چنین بیعتی بعد از چندروز به پیروزی نمیانجامید.
حادثهی معجزهگونهی 19 بهمن در شرایطی بهوقوعپیوست كه عناصر وابسته به رژیم پهلوی در تدارك یك كودتا بودند و از طریق برگزاری جلسات متعدد با نمایندگان نظامی آمریكا در ایران «ژنرال هایزر» مقدمات یك برخورد نظامی همچون كودتای 28 مرداد 1332 را در مخیلهی خود رقم میزدند. اما غافل از آن بودند كه در بدنهی مهمترین و محبوبترین قوای نظامی رژیم یعنی نیروی هوایی دهها نفر از پرسنل آن نیرو در یك حركت الهی و فوق تصورِ تمام فرماندهان وابسته به رژیم، دست بیعت خود را به سوی رهبری روحانی دراز كردهاند و تا پای جانشان قسم یاد كردهاند كه تا پیروزی نهضت همدوش امام و امت امام باشند. عاقبت چنین نیز شد و در فاصلهای بسیار كوتاه از آن بیعت تاریخی، جرقهی پیروزی از قلب نیروی هوایی یعنی ستاد مركزی آن در دوشانتپهی تهران زده شد و نغمهی پیروزی در 22 بهمن 1357 با بهثمرنشستن خون پرسنل آن نیرو در آن ستاد طنینانداز شد.
اینك به سبب اهمیت آن رویداد و روز خدایی با انعكاس خاطرات شركتكنندگان در آن بیعت به بیان لحظهبهلحظهی آن وقایع میپردازیم. سرهنگ فریدون شمس در این باره میگوید:
«هر روز در خیابانها شاهد بهشهادترسیدن مردم بودیم، حكومت نظامی در اكثر شهرها برقرار شده بود و در بعضی از تظاهراتها جوانها تیر میخوردند و خونهای زیادی در خیابانها ریخته میشد. همهی همكاران و دوستان ما در ستاد نیروهای هوایی بعد از آن تظاهرات ششم بهمن ماه در خیابان پیروزی تا اندازهای ترسشان ریخته شده بود. از طرفی ورود حضرت امام در تاریخ 12 بهمن 1357 و حضور ایشان در تهران قوت قلبی بود برای همهی شیفتگان و مریدان و ملت همیشه در صحنه. من و تنی چند از دوستانمان هر روز با لباس شخصی به همراه خانواده در تظاهرات مردمی شركت میكردیم و هرگز هم وحشتی نداشتیم كه از سوی نیروهای ضداطلاعات شناسایی شویم، اما این مقدار حضور برای ما كه نظامی بودیم جذاب نبود. دوستان همفكر ما همچون برادر ابوالقاسم بدوی، ایزدینیا، رمضانی و دیگران نیز از وضعیت موجود راضی نبودند، و از آنجا كه بعضی از دوستانمان نیز در جریان تظاهرات ششم بهمن ماه دستگیر و تبعید شده بودند، احساس حقارتی داشتیم و معتقد بودیم كه باید یك اتفاق جدیدی رخ دهد و تحولی بهوجود آید كه تأثیرگذار باشد.
خلاصه با هماهنگی و مشورت دوستان و یاران همفكر خود قرار بر این شد كه با هماهنگی یكدیگر در مدرسهی علوی حاضر شده و با لباس نظامی در مقابل امام در مدرسهی دخترانهی رفاه رژه برویم.
برادر محمد طاهریفر از جمله همافران مؤمن و ازجانگذشتهای بود كه مقدمات این بیعت را با دفتر امام در مدرسهی رفاه برای روز 19 بهمن هماهنگ كرده بود.
بعد از آنكه تاریخ روز بیعت قطعی شد، با بچهها و نیروهای همفكر خودمان در لجستیكی مهرآباد، ستاد نیروی هوایی در خیابان پیروزی و قصر فیروزه هماهنگ كردیم و ما چون همافر بودیم، قاعدتاً با قشرهای همطراز خودمان هماهنگی میكردیم.
قرار ملاقات و وعدهی دوستان خیابانِ ایران بود، بعضی با لباس نظامی نیروی هوایی آمده بودند و بعضی هم با لباس شخصی آمده بودند و قرار بود كه لباس نظامی خود را در مدرسه علوی بپوشند و بعد از آن، همهی دوستان رأس ساعت 9 صبح جمع شدند، در یك تشكیلات نظامجمع وارد مدرسهی رفاه شویم.
بنده آن موقع همزمان با حضور در نیروی هوایی دانشجوی رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه ملی بودم. با جمعشدن دوستانمان یك گروهان نظامی در هفت ستون منظم در خیابان ایران شكلگرفت. مردم هم در پیادهرو ازدحام كرده بودند. بعضی با هیجان و بعضی با شگفتی منتظر یك اتفاق بودند، اكثراً پرسوجو میكردند كه چه حادثهای در شُرُف وقوع است. در همان لحظاتی كه غرق در شور و شعف یك بیعت و از طرفی در درون از یك التهاب پنهان در خود غرق بودم، یك نفر به من سلام كرد و با گرمی و اشكِ شوق صورتم را بوسید؛ وی استاد زبان فارسیام در دانشگاه بود. «دكتر مرزبانراد» محل زندگیاش نزدیك منزل امام بود و برای تماشای این حضور همافران با امام به خیابان ایران آمده بود و تصادفاً من را در گروهان دیده بود. او اصلاً فكر نمیكرد ارتشی باشم و با دیدن من در آن لباس شروع به گریه كرد و میگفت: وقتی مردم میگویند نصر من الله و فتحٌ قریب عرش به لرزه درمیآید. و شماها كه میگویید: فرمانده كل قوا خمینی، روح خدا، خداوند پیروزی این ملت را قریبالوقوع میكند. حضور شما ارتشیها بت زمانه را میشكند، شما به این مردم امید میدهید. وی همانطور كه گریه میكرد، دست به دعا برداشت و با صدای بلند دعا میكرد و مردم هم آمین میگفتند.
خلاصه بعد از سازماندهی و رژهی كوتاهی كه در خیابان ایران انجام دادیم، سرود خمینی ای امام را به مدت یك ربع تا نیمساعت تمرین كردیم و قرار شد كه همین سرود را در مقابل امام خمینی بخوانیم. من پیشاپیش گروهان بودم و جمیع دوستان و شركتكنندگان پرسنل نیروی هوایی در آن بیعت سه تا چهار گروهان میشدند».[2]
سرتیپ حسین ابیانه دربارهی روز تاریخی 19 بهمن سال 1357 میگوید:
«مقدمات رژه در مقابل حضرت امام در مدرسهی رفاه بعد از آن راهپیمایی بزرگی كه در خیابان پیروزی توسط پرسنل نیروی هوایی انجام گرفته بود و با ورود امام به ایران در تاریخ 12 بهمن ماه در دستور كار همهی دوستان و همافران پایگاههای هوایی تهران قرار گرفت، و در واقع یك حركت خودجوش و ابتكاریِ خلّاق از سوی همافران و افسران انقلابی نیروی هوایی بود. فرماندهی این بیعت آقای محمد طاهریفر بود و هماهنگی و اطلاعرسانی با افسران به عهدهی آقای ابوالقاسم بدوی بود. بنده و سایر دوستان نیز مسئول خبر و اطلاعرسانی به كلیهی همافران انقلابی پایگاههای هوایی تهران بودم.
قرار بر این شد كه روز 19 بهمن با هماهنگی دفتر امام در مدرسهی رفاه، همهی دوستان صبح روز 19 بهمن به مدرسهی علوی آمده و با تغییر لباسها، انیفورم نظامی را بپوشند. بعضی از نیروها هم با خانوادههایشان آمده بودند و یك جمعیت انبوهی در خیابان ایران متمركز شد و سرتاسر خیابان ایران بسته شد. وقتیكه پرسنل نیروی هوایی با لباس نظامی از مدرسهی علوی بیرون آمدند، فریاد اللهاكبر مردم به هوا برخاست، نُه گروهان همه صف در صف منظم و یكپارچه- هفت نفر جلوی بقیهی ستونها منظم در طول خیابان ایران گویا قرار بود یك رژهی كاملاً بزرگ نظامی انجام گیرد. اكثر مردم كه در خیابان ایران سكونت داشتند، با فریاد فرمانده كل قوا، خمینی روح خدا، از منازلشان بیرون آمده بودند. بعضی از مردم با دیدن این صحنه اشك شوق میریختند. یك فضای خاص و عرفانی در وجود همهی كسانی كه در آن محل حضور داشتند بهوجود آمده بود. رژهی نظامی پرسنل تا داخل حیاط مدرسهی رفاه با عشق، شور و ایمان وصفناپذیری انجام گرفت.
آقای محمد طاهریفر فرمان خبردار و به راست نظر را صادر كرد. پاهای پرسنل تا بالاترین نقطه بالا آمد و به زمین خورد. تمام نیروها در تمام حیاط منظم و منسجم در یك حالت نظامی در مقابل پنجرهای كه قرار بود امام خمینی در آنجا حاضر شوند قرار گرفتند. با حضور امام ضمن حفظ حالت نظامی اشك شوق از دیدگان پرسنل جاری گشت، گویی قلبها از جا كنده میشد. اصلاً یك وضعیتی بود كه در هیچ زمان از دوران زندگیام برایم اتفاق نیفتاده بود.
چهرهی نورانی و ملكوتی امام همهی افراد را تحت تأثیر خود قرار داده بود. در بطن وجودی هر كدام از پرسنل شركتكننده در آن بیعت، نوعی دلهره و اضطراب وجود داشت اما آن ملاقات و آن دیدار همهی نگرانیها را از آینده ـ كه چه خواهد شدـ از بین میبرد. عشق، نشاط، نگرانی، التهاب همهی این احساسات با هم مخلوط شده بود، تمام این لحظهها غیرقابل وصف بود.
امام خمینی بعد از ابراز احساسات پرسنل دقایقی را سخنرانی فرمودند و ضمن تشكر از حضور پرسنل نیروی هوایی، آن بیعت را آغاز پیروزی نهضت قلمداد كرده و نقطهی عطفی در پیروزی نهضت اسلامی دانستند.
یكی از اتفاقات جالبی كه در آن بیعت رخ داد، عكس تاریخی خبرنگار روزنامهی كیهان بود، كه این عكس از پشت سر نیروها گرفته شد و در روزنامهی كیهان منعكس شد. عكس فوق باورنكردنی بود مخصوصاً برای سردمداران رژیم كه وقتی بیعتِ نظامی نیروی هوایی با امام انجام گرفته بود. در ابتدا سعی میكردند منكر چنین بیعتی شوند، اما حقایق این بیعت و جاودانگی این ملاقات انكاری را باقی نمیگذاشت.
به هر ترتیب بعد از آن ملاقات و دیدار تمام نیروهای شركتكننده در آن بیعت، بعد از خروج از مدرسهی رفاه به طرف خیابان ایران حركت كردیم و بعد از عبور از كوچهها به میدان شهدا رسیدیم. راهپیمایی پرسنل نظامی با حضور مردم به یك راهپیمایی عظیمی تبدیل شده بود كه ابتدای آن در نزدیكی پل چوبی و انتهای آن در خیابان ایران بود. با این شور و احساساتی كه در وجود همهی شركتكنندگان وجود داشت، دیگر توقف راهپیمایی امكان نداشت. علاوه بر پرسنل نیروی هوایی بعضی از پرسنل نظامی دیگر قوا نیز به راهپیمایی پیوستند، بعضی از نظامیانی كه در درون راهپیمایی بودند، با بالاگرفتن كارت پرسنل نظامیشان اعلام میكردند كه به نهضت اسلامی امام خمینی پیوستهاند.
هرگز باوركردنی نبود، این بیعت تبدیل به آن راهپیمایی بزرگی شد كه طول خیابان انقلاب را فراگرفت. پشت سر پرسنل نیروی نظامی نیروی هوایی كه با لباس نظامی بودند، خیل عظیم مردمی كه نظامی بودند، اما لباس شخصی به تن داشتند و برای معرفی خود كارتهای شناسایی «نظامی» خود را بر بالای دستشان قرار داده بودند.
حتی پلیسهایی كه در خیابان شاهرضا «انقلاب» بودند به جمعیت پیوستند. گویی محبت امام در دلشان موج میزد، منتهی در بعضی هنوز شجاعت حضور وجود نداشت. اما راهپیمایی روز 19 بهمن یك قوت قلبی بود كه ذكر آن وصفناپذیر است. آنها كه در آن روز با امام خمینی بیعت كردند، واقعاً از هستی و جانشان گذشته بودند. هرگز نمیدانستند كه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و چه حوادثی در پیش خواهد بود، اما روحِ ایمان و آن صداقت و شجاعتی كه در وجود آنها بود، همراه با اشتیاق دیدار امام همهی تحولات آینده را امیدبخش میكرد و نهایت آنكه سه روز بعد از آن دیدار تاریخیِ همافران با امام، یومالله 22 بهمن شكل گرفت و پیروزی نهضت از همان ستاد نیروی هوایی آغاز گشت، و با بهصحنهآمدن مردم در روز 22 بهمن پایههای ظلم و جور رژیم فرو ریخت و حاصل سالها رنج و ستم و شكنجه و ریختهشدن خون هزاران شهید بارقهی امید متبلور شد و انقلاب اسلامی ایران پیروز گشت».[3]
شور و شوق دیدار با حضرت امام خمینی و همراهی با حركت تحولآفرین در بستر نهضت اسلامی مردم ایران علیالخصوص در میان پرسنل نظامی ـ آن هم در بین نظامیان نیروی هوایی كه در طول عمر رژیم پهلوی از اهمیت و خاستگاه ویژهای برای شخص شاه و رجل نظامی برخوردار بودند، اگر نگوییم یك معجزه بود، چیزی كمتر از آن نیز مصداق پیدا نمیكرد. بیعتی كه در روز 19 بهمن 1357 میان بخشی از نظامیان ارتش با امام خمینی (قدس سره) انجام گرفت، تحولی بود كه نه تنها در تاریخ ایران، بلكه در هیچ كشوری از مجموع كشورهای انقلابی اتفاق نیفتاد و آن رویداد به مانند تیر خلاص برای نیمقرن حاكمیت پهلوی در ایران بود.
آن بیعت تاریخی شعار مردمی- ارتش برادر ماست- را به عیان رنگ حقیقت داد و شور انقلابی مردم را در ادامهی نهضت مشتعل ساخت و قوت قلبی شد برای نیروها و مبارزین انقلابی، رویداد 19 بهمن حریت و آزادگی را از كسانی نشان داد كه هرگز تصور نمیرفت، و بیعتی آسمانی بود كه در طول تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی همواره بهعنوان یك گوهر درخشان از عشق، ایثار، ایمان و اعتقاد را برای نسلهای حاضر و آینده به ارمغان باقیگذارد.
سرتیپ ابوالقاسم بدوی، دربارهی دیدار خود و همافران با امام خمینی (قدس سره) در روز 19 بهمن میگوید:
«بعد از راهپیمایی روز 6 بهمن كه در خیابان فرحآباد (پیروزی) از مقابل ستاد انجام دادیم، و انعكاس آن حركت خودجوش در روزنامهها و مطبوعات و بهوجودآمدن موج شادی و امید در میان مردم انقلابی، یاران و دوستان ما تصمیم گرفتند، تحولی دیگر در پیوستن به نهضت اسلامی امام خمینی (قدس سره) بهوجود آورند. ناگفته نماند كه بعد از راهپیمایی روز 6 بهمن اخباری ضد و نقیض از دستگیری تعدادی از دوستانمان رسیده بود. و خانوادههای آن عزیزان نیز از سرنوشت فرزندان و همسرانشان سخت نگران بودند.
همین موضوع خود بهانهای شده بود كه حتی آن عده از پرسنل نیرو كه از روی ترس و یا از روی احتیاط و محافظهكاری از پیوستن به برادران انقلابی خود در نیروی هوایی اكراه داشتند، با شنیدن اخبار فوق اضطراب و دلهره را كنار گذاشته و به جمع برادران خود بپیوندند.
از طرفی با هماهنگی و مشورتی كه همهی عزیزان و پرسنل انقلابی انجام دادند، تصمیم گرفتیم یك تحول شورانگیز در ادامهی نهضت اسلامی امام انجام داده و بارقهی امید به پیروزی انقلاب را در دل مردم زنده كنیم.
بر همین اساس ضمن هماهنگیها، قرار بر این شد كه برادر محمد طاهریفر كه از جمله همافران انقلابی و مكتبی و ازجانگذشته در بین نیروها بود، مقدمات ملاقات و حضور با امام خمینی (قدس سره) را فراهم نماید. ایشان هم با كمك دوستان خود كه در دفتر امام در مدرسهی رفاه حضور داشتند، مساعدتها و هماهنگیهای لازم را بهعملآورد، و بدینترتیب بعد از یك جلسهی مشورتی با همهی برادران انقلابیِ همافر در ستاد مركزی نیروی هوایی روز ملاقات 19 بهمن ماه با اُنیفورم نظامی رأس ساعت 9 صبح در مدرسهی رفاه تعیین گردید. با قطعیشدن روز بیعت بلافاصله بهوسیلهی تلفن و یا دیدار حضوری به دیگر بچهها و نیروهای همفكر خودمان در لجستیك نیروی هوایی و پادگان قصر فیروزه خبر دادیم. تجمع نیروها نیز در خیابان ایران بود.
صبح روز بیعت فرا رسید. من از منزل به همراه همسر و فرزند خردسالم به طرف محل حضور حركت كردیم، البته با لباس شخصی؛ چون قرار بر این بود كه در یك مكان مناسب در خیابان ایران پرسنل و همافران انقلابی، لباس شخصی خود را درآورده و لباس نظامی به تن كنند. اما وقتی به خیابان ایران رسیدم، دیدم كه عدهای از دوستان با همان اُنیفورم نظامی از منزل حركت كرده بودند.
با رسیدن عقربههای ساعت به عدد 9، لحظه به لحظه به تعداد دوستانمان اضافه میشد. بیش از یكصد نفر از پرسنل در مدرسهی علوی و سپس در طول خیابان ایران در یك تشكیلات منظم نظامی قرار گرفتند. جمعیتی انبوه از مردمی كه اطلاع از موضوع نداشتند در دو طرف خیابان ایستاده بودند، و با تعجب نظارهگر نمایش نظامجمع پرسنل نیروی هوایی بودند كه با فرمان خبردار و «از جلو نظام» كه توسط برادر طاهریفر اعلام میشد، دوشبهدوش یكدیگر ایستاده و صف اندر صف منتظر فرمان حركت بودند.
یادآوری آن لحظهها و ساعات برای من بهوجودآمدن یك احساس عجیبی است كه تا پایان عمر هرگز فراموشش نمیكنم. در طول سالها خدمتم در ارتش آن رژهای كه در آن روز انجام دادم به یاد ندارم كه در سالهای قبل از آن و سالهای بعد از آن انجام داده باشم. گویا پاهای من مال خودم نبود، آنچنان محكم بر زمین میخورد كه گویا سنگ را خرد میكرد. هرگز ذرهای ترس در وجود پرسنل قرار نداشت، در حالی كه ممكن بود هر لحظه نیروهای امنیتی رژیم و یا گارد جاویدان وارد عمل شود، اما قدرتِ توكل به خداوند و امیدواری به هدفی كه انجام میدادیم، جایی برای دلهره و اضطراب در دلها باقی نگذارده بود.
به محض آنكه همهی همافران سرود خمینی ای امام را سَر دادند، اشكی بود كه از دیدگان مردم سرازیر میشد. طول خیابان ایران جمعیت موج میزد و تا ابتدای كوچهای كه مدرسهی رفاه در آن قرار داشت مردمِ عاشق و دلسوخته با ذكر صلوات و دعا برای طول عمر امام و سلامتی پرسنل نیروی هوایی با شعارهای انقلابی به استقبال برادران نیروی هوایی میآمدند.
صفوف نظامی نیرو با یك انسجام عالی وارد حیاط مدرسهی رفاه شدند. از آنجا كه فرماندهی رژه به عهدهی برادر محمد طاهریفر بود، همهی نیروها گوش به فرمان او بودند.
با فرمان خبردار و نظر به راست، پاهای پرسنل تا بالاترین نقطه بالا آمد و با تمام عشق، شور و دلسوختگی به زمین كوبیده شدند. همافران فریاد زدند «فرمانده كل قوا خمینیِ روح خدا» موج این صدا بیرون از مدرسه جمعیتی را به گریه انداخته بود. صدای هِقهِق گریه هم از داخل پرسنل و هم از مردمی كه در بیرون مدرسه و در كوچه و خیابان ایستاده بودند شنیده میشد.
گذشت لحظههای انتظار برای ملاقات با امام، گویی ساعتها بود كه سپری میشد. همهی نظرها به پنجرهای دوخته شده بود كه قرار بود امام از آنجا با پرسنل ملاقات كنند. بالاخره انتظار پایان گرفت و چهرهی نورانی و ملكوتی امام هویدا شد و حالات روحی همهی پرسنل را سخت منقلب ساخت.
واقعاً لحظهای فراموشنشدنی بود، برای هر كسی كه در آن روز و در آن بیعت در مدرسهی علوی حضور داشت، گویی از صدای طپش قلبها قدرت سخنگفتن از همه گرفته شده بود.
بعد از ابراز احساسات پرسنل، امام خمینی دقایقی را سخنرانی فرمودند و ضمن تشكر و قدردانی از حضور پرسنل نیروی هوایی، آنها را جنود الهی نامیده و آن بیعت را آغاز پیروزی نهضت معرفیكرده و مرگ رژیم را نوید دادند. بعد از ملاقات با امام كلیهی نیروها با همان نظم و انضباطی كه فراهم شده بود به طرف خیابان ایران و سپس به طرف میدان شهدا حركت كردند. جمعیتی از مردم بود كه دستهدسته به پرسنل نیروی هوایی ملحق میشدند، حتی نظامیانی كه در بین مردم بودند با بالاگرفتن كارت شناسایی پیوستن خود را به نهضت اسلامی امام خمینی اعلام داشتند.
طول مسیر راهپیمایی كه ابتدای آن پل چوبی بود و انتهای آن در میدان شهدا قرار داشت، كنترل راهپیمایی از دست برگزاركنندگان آن خارج شده بود و دیگر توقف آن امكانپذیر نبود. حتی مأمورین ادارهی راهنمایی و رانندگی كه در خیابان شاهرضا (انقلاب) قرار داشتند، به خیل تظاهركنندگان پیوستند. بیعتی كه در ابتدای آن با پرسنلی در حدود یكصد نفر یا كمی بیشتر انجام گرفته بود، چند ساعت بعد بیش از یكصد هزار نفر در آن شركت كردند. و بهواقع یك معجزه بود و همانگونه كه امام فرمودند: نالهی مرگ رژیم شنیده شد و سه روز بعد از آن واقعهی تاریخی، پایههای ظلم و جور رژیم فرو ریخت و نهضت و انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید».[4]
علاوه بر خاطرات همافران كه بهعنوان عناصر اصلی بیعت با رهبر انقلابْ حماسهساز آن رویداد تاریخی بودند، خاطرهی یاران حضرت امام (قدس سره) كه در روز 19 بهمن 1357 در بیعت امام حضور داشتند، اهمیت و شكوه آن حركت تاریخی را بیان میدارد. حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری در خاطرات خود میگوید:
«روز 19 بهمن روزی است كه نیروی هوایی به دیدار امام آمدند، گفته بودند همافران ابتدا با لباس شخصی میآیند، چون لباسهای فرم آنها داخل ساك بود. آنها به دبیرستان دخترانه رفتند، آنجا لباسهایشان را عوض كردند. اُنیفورم پوشیدند و بهصورت رژه وارد مدرسهی علوی شدند. فرماندهشان آمد و به من و آقای عراقی گفت: «خواهش این همافران، این است كه اگر عكاسهای شما میخواهند عكس بگیرند، از صورت ما نگیرند، چون شناسایی میشویم، و گفت: برای ما مهم نیست كه ما را بشناسند، اما زن و بچهی ما را اذیت میكنند و برای ما خیلی سخت است كه آنها را اذیت كنند».
لذا حاج مهدی عراقی به عكاسها دستور داد هیچكس حق ندارد از جلو عكس بگیرد و باید از پشت سر عكس بگیرند. قبل از اینكه رژهی همافران را شروع كنند، فرمانده آنها با بلندگوی دستی درست مثل سان رسمی كه در مقابل مقامات و فرمانده كل قوا میروند، به امام عنوان فرمانده كل قوا خطاب كرد و اجازه خواست همافران رژه را در پیشگاه فرمانده كل قوا آغاز كنند. رژهی اینها جلوی امام شروع شد، در حالی كه دولت بختیار با تشكیلاتش، هنوز هم بر سر كار بود و ما خودمان حیران بودیم كه این جریان دیگر چیست؟ در داخل اتاق بیاختیار اشك شوق میریختیم و خود همافران در حین رژه اشك میریختند، شاید این فیلم رژه موجود باشد. این حركت نیروی هوایی خیلی برای دولت بختیار گران تمام شد، لذا دولت بختیار تصمیم گرفته بود كه نیروی هوایی را بمباران كند و از طرف دولت بختیار به بازرگان گفته بودند اطراف نیروی هوایی مردم هستند لذا شما به مردم بگویید پراكنده شوند، ما میخواهیم آنجا را بكوبیم و این برنامهی آنها یك بیسیاستی بود. چون این خبر به مردم گفته شد و بر عكس مردم بیشتر به طرف نیروی هوایی رفتند.»[5]
حجتالاسلام سیدمحمود دعایی یكی دیگر از یاران امام دربارهی آن بیعت تاریخی میگوید:
«صبح روز 19 بهمن عدهی كثیری از نظامیان، همافران و افسران نیروی هوایی در مدرسهی رفاه تجمع كردند. قرار بر این شد كه این نیروها از مدرسهی رفاه تا مدرسهی علوی محل اقامت امام خمینی رژه بروند. بنده قرار ملاقات را به اطلاع امام رساندم و گفتم: «برادران نیروی هوایی از قبل وقت گرفتهاند و امروز میخواهند به شما بپیوندند و اجازه میخواهند كه شما از آنان سان ببینید». با اینكه امام خمینی تب داشتند و قبلاً اعلام شده بود كه ملاقات ندارند، «با لبخند زیبا و صمیمیت و فروتنی خاصی اعلام آمادگی كردند» و با شایستگی خاصِ خود حاضر شدند. فرمانده همافران خطاب به امام خمینی با عنوان فرمانده كل قوا اجازه خواست تا نیروها رژه را آغاز كنند. آنگاه همافران از مقابل امام خمینی رژه رفتند، همافران در حال رژه اشك میریختند و صحنهی بسیار پرهیجانی را بهوجودآورده بود. نظامیان بعد از احترامات نظامی و مراسم خاص شعار میدادند:
«نظامیان ملی، به فرمان خمینی، از طاغوت گسستیم، به ملت پیوستیم».[6]
امام خمینی پشت میكروفون قرار گرفتند و فرمودند: درود بر سربازان امام عصر (سلامالله علیه) همانطور كه فریاد زدید، تاكنون در خدمت طاغوت بودید، طاغوتی كه تمام هستی ما را ساقط كرد، طاغوتی كه خزائن ما را تهیكرد، طاغوتی كه ما را بردهی خارجیها كرد و از امروز در خدمت امام عصر (سلامالله) و در خدمت قرآن كریم هستید؛ قرآن كریمی كه سعادت همهی بشر را بیمه كرده است. ما امیدواریم كه با هم و با پیوستگی بتوانیم این طاغوت را تا آخر از بین ببریم و به جای او یك حكومت عدل اسلامی كه مملكت ما برای خودمان باشد و همهچیز ما به دست خودمان باشد. ما میخواهیم كه سرنوشتمان را خودمان تعیین كنیم نه سفارت آمریكا و سفارت شوروی... ما میخواهیم ارتش ما آزاد باشد، اسرائیل در آن تصرف نكند آمریكا در آن تصرف نكند. درود بر شما كه قدر نعمت خود را دانستید و به دامن قرآن پیوستید درود بر شما كه ترك كردید حكومت طاغوت را و به حكومت الله پیوستید».[7]
روزنامهی كیهان در بعدازظهر روز 19 بهمن عكس همافران را در حالی كه با امام خمینی ادای احترام میكردند، در صفحهی اول چاپ كرد. این حادثه برای باقیماندگان رژیم سخت گران آمد. بختیار در غروب همان روز به قرهباغی زنگ زد و گفت: «آیا روزنامهی كیهان را دیدهاید؟» قرهباغی گفت: نه؛ بختیار توضیح داد كه عكس عدهای از پرسنل نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ كرده است. بختیار مدعی شد كه این عكس مونتاژ است و به ژنرال دستور داد تا آن را تكذیب كند».[8]
بختیار كه پیش از همه از این واقعه خشمگین شده بود، در مجلس شورای ملی گفت: «ملاحظه كنید همین روزنامهی كیهان روز پنجشنبه عكس و خبری از یك رژهی نظامی چاپ كرد و به صورت بچهگانه عكس را مونتاژ نمود كه جزئیات آن را اهل فن میدانند».[9]
كیهان فردای آن روز (21 بهمن) با چاپ عكسهای دیگری از رژهی نظامیان در حضور امام خمینی در صفحهی اول و دوم توضیح داد كه عكاس كیهان به محل اقامت امام خمینی رفته بود و علیرغم نداشتن ملاقات با امام خمینی مشاهده میكند كه گروه كثیری از نظامیان به دیدار امام آمدهاند و وقتی نظامیان به نشانهی احترام در مقابل امام سلام نظامی دادند، موفق شد چند عكس بگیرد. علاوه بر این كمیتهی تبلیغات دفتر امام خمینی با صدور اطلاعیهای خبر و عكس كیهان را مورد تأیید قرار داد. دكتر مفتح نیز از قول امام خمینی به واقعیبودن عكس كیهان تأكید كرد.[10]
تكذیب بختیار و ستاد بزرگ ارتشتاران در موضوع بیعت همافران با حضرت امام هیچ تأثیری در جلوگیری از سرعت پیوستن نظامیان به امام خمینی نداشت. نیروهای نظامی در لحظات حساس بهمردم پیوستند و در بیعت با امام توازن قوا را بهسرعت به ضرر رژیم برهم زدند. ژنرالهای ارتش شاهنشاهی كه كاملاً از حفظ رژیم مأیوس شده بودند، در صبح 22 بهمن اعلام بیطرفی كردند و بدنهی ارتش نیز به انقلاب اسلامی پیوست و مردم مسلح شدند. بقایای رژیم را به عقبنشینی واداشتند و سران باقیمانده متواری شدند و اینگونه مردم ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسیدند.
22 بهمن سال 57 طلیعه پیروزی
سرهنگ احمد جنتی ازد همافران و انقلابیون پرسنل نیروی هوایی بود كه از آن ایام جهاد و شهادت از گنجینهی خاطرات خود روایتگر حماسه و ایثار افسران، همافران و درجهارانی است كه در یومالله بیستم تا بیستودوم بهمن ماه سال 57 با رشادتمندی در مقابل سركوبهای ددمنشانه رژیم طاغوت ایستادگی كردند و پیروزی را به ارمغان آوردند:
«جمعه بیستم بهمن ماه، حدود نیمههای شب به یكباره صدای تكبیر امت شهیدپرور در اطراف خیایان كوكاكولا ـ نبرد فعلی ـ شنیده میشد. با شنیدن سروصدا به خیابان آمدم و متوجه شدم كه در خیابانهای تهراننو مأموران رژیم با حمله به مركز ستاد و پادگان نیروی هوایی در دوشانتپه به نیروهای مستقر در ستاد و كارآموزان یورش برده و اقدام به ضرب و شتم و دستگیری پرسنل آنجا كردهاند. مردم نیز به پشتیبانی از فرزندان و جوانان و همافران مستقر در پادگان به سمت نیروی هوایی حركت كرده بودند و در این میان بین مردم و نیروهای گارد جاویدان در خیابانها درگیری و زدوخورد پیش آمده بود. نیروهای گارد از ورود مردم به پادگان و ستاد جلوگیری میكردند و در داخل پادگان نیز به طرز وحشیانهای به ضرب و شتم هنرجویان میپرداختند. درگیریها تا صبحِ روز بیستم بهمنماه ادامه داشت. شب هنگام به دلیل محاصره پادگان توسط عوامل گارد جاویدان و قرق شدن خیابانهای اطراف وارد شدن به محوطه ستاد و پادگان غیرممكن بود. ولی تا صبح اطراف منطقه دوشانتپه مملو از جمعیت و مردمی بود كه به قصد كمك كردن به هنرجویان و همافرانِ داخل پادگان در خیابانها مانده بودند.
صبح روز بیست و یكم بهمن ماه روز سرنوشتسازی بود. همهی دوستان و همكاران انقلابی ما با نیت درگیری و به قصد مقابله با نیروهای گارد وارد پادگان شدند، چند نفر از شاگردان كلاس خود را دیدم، از آنها پرسیدم چه خبر شده است؟ درحالیكه یكی از دانشجویانم بغض گلویش را گرفته بود و اشك در چشمهایش حلقه زده بود گفت:
استاد دیشب درگیر شدیم و تا صبح داخل پادگان تظاهرات كردیم، یكی دو نفر از بچهها گلوله خورده و شهید شدهاند، چند نفر هم زخمی شدهاند. وقتی كه زخمیها را در محوطهی آسایشگاه دیدم، خشم تمام وجودم را فراگرفته بود و در میان راهرو ایستادم و با تمام وجودم فریاد كشیدم: برادران مسلمان، همكاران متعهد و انقلابی، كسانی كه غیرت و مردانگی دارید، اینك وقت آن رسیده در مقابل اقدامات خصمانهی رژیم ایستادگی كنیم، همهی ما و شما موظف هستیم در مقابل این جنایتكاران بایستیم، فریاد كنید میكشم، میكشم آنكه برادرم كشت ـ مرگ بر شاه ـ مرگ بر شاه ـ مرگ بر ربیعی ـ (فرمانده نیروی هوایی رژیم) ـ برادر مسلمان برای حفظ قرآن جهاد كن، جهاد كن.
روحیهای كه امام خمینی در دیدار چند روز پیش به پرسنل نیروی هوایی داده بودند، و تحركی كه در نزد افراد به وجود آورده بودند. اعتماد به نفس فوقالعادهای شكل گرفته بود، به یكباره جمعیت انبوهی از هنرجویان، درجهداران و همافران در محوطهی پادگان شكل گرفت، و به سوی درب جبهه فرماندهی حركت كردیم. در همین زمان افسر نگهبان وقت به عوامل حكومت نظامی مستقر در پادگان اطلاع داده بود و خبر از یك شورش را مخابره كرده بود. قبل از رسیدن نیروهای گارد یكی از برادران دژبان درب پادگان را باز كرد كه ناگهان دیدیم از سمت خیابان خودروی زرهی و چند نفر مسلسل به دست در مقابل پرسنل و نیروهای انقلابی موضع تهاجمی گرفتند. یكی از نیروهای گارد با اسلحه ی یوزی كه داشت به سمت افراد نشانه گرفت و برای به وجود آوردن ترس و وحشت به سمت آسمان تیراندازی كرد. درگیری شروع شد. بعضی برای خلع سلاح كردن گاردیها به سمت آن حمله كردند و بعضی دیگر هم به همراه بنده به سمت اسلحهخانه حمله كردیم. هر لحظه بر شدت درگیری در پادگان افزوده میشد، یكباره متوجه شدیم یكی از هنرجویان بر اثر اصابت گلوله زخمی دشه و دست به دست به طرف حیاط پادگان آورده شد. با دیدن این صحنه گویا بشكه ی باروتی بود كه منفجر شد، همه پرسنل با سنگ و آجر و هرچه كه در محوطهی پادگان به چشم میخورد به سمت اسلحهخانه و نیروهای گارد حمله كردند و قفل اسلحهخانه شكسته شد. یكی از درجهداران نظامی رژیم با كلت كمری به طرف پرسنل نیروی هوایی شلیك كرد، و دو نفر از برادران زخمی شده بر زمین افتادند و خونی بود كه از بدن زخمیها میرفت. هرلحظه اوضاع آشفتهتر میشد، وضعیت عجیبی به وجود آمده بود، نیروهای گارد هیچ ملاحظهای نمیكردند، و به هر سمتی كه میخواستند شلیك میكردند. با از جانگذشتگی همافران نهایتاً به اسلحهخانه رسیدیم، من یكی از تفنگهای ژ 3 را با یك خشاب پر مسلح كردم. دیگر دوستانی هم كه توانسته بودند خود را از چنگ نیروهای گاردی رها كنند خود را به اسلحهخانه رسانند و چندتا از اسلحهها را برداشته و با خشاب پر به طرف نیروهای رژیم تیراندازی كردند. جنگ تن به تن علناً شروع شده بود، در پشت دیوارها و هر جانپناهی كه بود سنگر گرفتیم. درگیری مسلحانه با تصرف اسلحهخانه و تقسیم اسلحهها بین نیروها و انقلابیون كاملاً آغاز شد و صدای تیراندازی یك لحظه قطع نمیشد.
بنده به اتفاق چند نفر از برادران و افسران انقلابی به بالای طبقه ششم ستاد اداری فرماندهی آموزشهای نیروی هوایی رفتیم و از آنجا مزدوران گارد جاویدان را در خیابان حجت زیر آتش گرفتیم. در این بین توسط مردم كه در خیابانها مستقر بودند خودروها و ادوات نظامی گاردیها به آتش كشیده شده، حتی مهماتهایی كه در داخل خودروها بود یكی پس از دیگری منفجر شد.
در همین هنگام یك تانك به همراه یك زرهپوش از درب جنوبی به داخل پادگان وارد شد و بهطور دیوانهوار با مسلسل به هرسمتی تیراندازی میكرد. چند نفر از دوستان كه در تیررس مسلسل بودند زخمی شدند ولی كسی جرأت نمیكرد به سمت آنها برود. بنده و دیگر برادرانی كه شاهد این حادثه بودیم از طبقه ششم ساختمان ستاد به طرف تانك تیراندازی كردیم، و خدا شاهد است كه دیدم بهطور معجزهآسایی برجك تانك از جاكنده شد، و خدمهی آن وقتی كه امنیت خود را در خطر دیدند پیاده شده و در حال فرار بودند كه توسط مردم حزبالله قبل از رسیدن به خودروی گارد در خیابان پیروزی دستگیر شده و به كیفر رسیدند.
لحظات عجیب و سرنوشتسازی بود كه میگذشت، ساعت تقریباً از ظهر گذشته بود و درگیریها با شدت ادامه داشت. با شكسته شدن درب پادگان و فرار گاردیها از خیابان فرحآباد (پیروزی) مردم به داخل پادگان نیروی هوایی هجوم آوردند. ابتدا زخمیها را به بیمارستان بوعلی و جرجانی انتقال دادند و عدهای از همافران نیز به تجهیز مردم انقلاب پرداخته و اسلحه در اختیار جوانان آموزشدیده قرار گرفت، سنگربندی خیابانها و كوچههای اطراف پادگان نیروی هوایی شروع شد. صدای شلیك گلولهها كمی آرامتر شده بود، در خیابان تهراننو آقای هادی غفاری فرزند شهید آیتالله غفاری هدایت مردم و تجهیز نمودن آنها را به عهده گرفته بود و نیروهای گارد دستگیرشده را به مسجد الهادی انتقال میداد. نزدیكهای غروب آفتاب بود كه یك هلیكوپتر نظامی از فرودگاه داخل دوشانتپه به پرواز درآمد و از داخل پادگان تا خیابانهای اطراف را به گلوله بست. درهمین لحظه بود كه یك هنرجوی شجاع و ازجانگذشته و از دانشجویان همافری به نام شاهمرادی هدف گلوله ی هلیكوپتر قرار گرفت و در دم شهید شد. صحنه رقتانگیزی بود، تاكنون چنین صحنهای را ندیده بودم؛ خون پاكش بر زمین جاری گشت و همهی كسانی را كه شاهد این صحنه بودند سخت متأثر ساخت، و یادآوری این واقعه هیچ موقع از خاطرم فراموش نمیشود. بدن مطهر آن شهید را به خیابان آورده و توسط مردم به طرف بیمارستان بوعلی منتقل كردیم.
در خیابان تهراننو و فرحآباد (پیروزی) مردم اقدام به سنگربندی كرده بودند، و وقتی پرسنل نیروی هوایی را با اونیفورم میدیدند كه با اسلحه در كنار مردم به نبرد با گاردیها و عوامل نظامی رژیم در حال نبرد و جنگیدن است، سروصورت او را غرق بوسه میكردند، و شیرینی و میوه بود كه برای بچههای نیروی هوایی میآوردند. گویا معجزه شده بود: حكومت نظامی رژیم هیچ قدرتی نداشت، بعضی از نیروهای گارد كه هنوز مقاومت میكردند بیهدف تیراندازی كرده و برای فرار از دست نیروهای انقلاب به زور وارد خانههای مردم در كوچهها و خیابانهای اطراف میشدند، بسیاری از آنها هم در وسط خیابان تهراننو به محاصرهی مردم درآمده و دستگیر شده بودند. در تعقیب مأموران و درجهداران گارد كه حدود 10 یا 15 نفر بودند خبر رسید كه به سمت گاراژی كه در خیابان حسینی قرار داشته رفته و مخفی شدهاند. اما با راهنمایی و هدایت مردم انقلابی گاراژ محاصره شد و همه ی عوامل مزدور رژیم دستگیر شدند و سپس به داخل پادگان انتقال پیدا كردند.
در محوطهی پادگان و خیابانها هنوز درگیری ادامه داشت كه در همین زمان عوامل حكومت نظامی رژیم از طریق رادیو اعلام كردند كه ساعت حكومت نظامی به چهار بعدازظهر كاهش یافته و در صورت حضور مردم در خیابانها (آنها) دستگیر خواهند شد. اما گویا آن اطلاعیه به منزله یك شوخی و پیام مسخرهای بود كه صادر شد، و خبر از آخرین نفسهای در حال مرگ رژیم میداد.
از همه مهمتر آنكه در همان بعد از ظهر روز 21 بهمن از طرف امام خمینی اعلامیهای صادر شد كه توسط یك مینیبوس در منطقه ی پادگان و خیابانهای اطراف نیروی هوایی با بلندگو پخش شد كه (ایشان) مردم را به حفظ آرامش و كمك به پرسنل نیروی هوایی و ماندن در خیابانها دعوت میكردند.
شب فرا رسیده و مردم در خیابانها حضور داشتند، نیروها و پرسنل نیروی هوایی و همافران در كنار مردم در مناطق اطراف ستاد نیروی هوایی به سنگربندی مشغول بودند، ساعت تقریباً از نیمهی شب گذشته بود، من و دیگر برادران مشغول پاسداری در خیابان نیروی هوایی بودیم، كه یكباره متوجه شدم كه از سمت منطقه ی افسریه نورافكنهای بسیار قوی روشن شده و هر لحظه به سمت خیابان نیروی هوایی نزدیك میشود. با تجربهای كه در سالهای آموزش به دست آورده بودم متوجه شدم كه این نورها مربوط به پروژكتورهای تانكها میباشد، بلافاصله به برادران و نیروهای مردمی كه در خیابانها مستقر بودند خبر دادم كه تانكهای رژیم و خودروهای زرهی در حال نزدیكشدن به پادگان و خیابانهای تهراننو و پیروزی و نیروی هوایی هستند.
با نزدیكشدن تانكها نیروهای مردمی با بمبهای دستساز (كوكتل مولوتف) به جنگ با تانكها پرداختند. تیراندازی تانكها قطع نمیشد اما مردم هم، وسایل آتشزایی را كه توسط خواهران مستقر در مسجد آدینه تهیه شده بود، از هر دو طرفِ خیابان تهراننو به سمت خودروهای زرهی نظامیان رژیم پرتاب میكردند، و جهنمی از آتش را در مقابل تانكها بهوجود آورده بودند. در همان اولین ساعت درگیری یكی از همین تانكها به داخل زیرگذر میدان امام حسین سقوط كرده و آتش گرفته بود.
درگیری تا صبح ادامه داشت ولی به حول وقوه ی الهی حتی یك نفربر و یا تانك نیروهای رژیم نتوانست به پادگان برسد و با همت و پشتیبانی مردم حزباللهی بسیاری از عوامل آنها یا به درك فرستاده شدند و یا دستگیر شدند.
صبح روز 22 بهمن، فجر صادقی بود كه چشمهای خسته ما را به افقی روشن نوید میداد، صدای اذان مسجد محل شنیده شد، هرچند شب سختی گذشت اما روشنی خیرهكنندهای داشت. در هنگام نماز آن صبحِ فراموش نشدنی به یكباره یاد دانشجویان و دوستانی افتادم كه روز قبل با هم بودیم و اینك به لقاءالله پیوستند و با غبطه به حال ایشان و دلتنگی پیشآمده و كمسعادتی خودم قدر گریستم. پس از ادای فریضه ی نماز صبح در مسجد آدینه واقع در خیابان سبلان جنوبی به سازماندهی نیروها و تقسیم مهمات پرداختیم، هرچند از شدت تیراندازیها كاسته شده و درگیریها كمتر شده بود اما نباید از كید و مكر دشمن غافل میبودیم و بر همین اساس همافران نیروی هوایی در آن روزهای آتش و خون لحظهای درنگ نكردند و در حال آمادهباش بودند.
از دیگر شهرها نیز خبر رسیده بود كه مردم با عوامل رژیم درگیر شده و پادگانها را به تصرف خود درآورده بودند. در تهران نیز كلانتریها به تصرف نیروهای انقلاب درآمده بود و صبح روز 22 بهمن طلیعه فجری بود كه به فرمودهی رهبر انقلاب امام خمینی(ره) انفجار نور بود و به راستی كه چنین بود.»[11]
پی نوشت ها:
[1] . نك: چارلز جانسون، تحول اجتماعی، ترجمهی حمید الیاسی، تهران، امیركبیر، 1363
[2] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با فریدون شمس، جلسهی اول، شمارهی بازیابی 8323، تاریخ 12/8/1386
[3] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حسین درویش ابیانه، جلسه دوم، شماره بازیابی 20802
[4] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سرتیپ ابوالقاسم بدوی، شمارهی بازیابی 20341
[5] . خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382، صص 169-170
[6] . سیدمحمود دعایی، پا به پای آفتاب، ج 2، ص 212
[7] . صحیفهی نور، ج 6، صص 101- 102
[8] . عباس قرهباغی، پیشین، ص 309
[9] . روزنامهی كیهان، 21/11/1357، صص 2- 8
[10] . همان، صص 1- 2
[11] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سرهنگ احمد جنتی
متفكران مهمترین شرط وقوع انقلاب را حاكمیت چندگانه میدانند كه طی آن قدرت جابهجا میشود و معتقدند كه بین انقلاب اجتماعی تمامعیار، كودتا، شورش و جنگ داخلی، مرزهای مشترك وجود دارد و در جاهایی هم تفكیك انقلاب از شورش و شورش از كودتا خیلی دشوار میشود. تنها وجهممیز انقلاب، فرآیند انتقال قدرت است و اینكه جابهجایی قدرت در چه عرصههایی انجام میگیرد مهم است و هر چه این جابهجایی وسیعتر باشد به انقلاب نزدیكتر است.
بعضی دیگر از جامعهشناسان همچون چارلز جانسون معتقد است كه «هر انقلاب وابسته به پیامدها و نتایج آن است و در غیر این صورت انقلاب معنی ندارد».[1]
بسیاری از نظریهپردازان، انقلاب را با توجه به نیت انقلابیون و یا فرآیند تكوین انقلاب تعریف میكنند و هرگز توجهی به بخش نظامی و توانِ ارتش در شكلگیری یك انقلاب ندارند و معتقدند كه شكل و سیمای یك انقلاب هرگز با تنپوشِ اعتراض از سوی نظامیان موافقتی ندارد، و اگر گروه نظامیان وارد اعتراض به حاكمیت سیاسی جاری شوند، تحول فوق در صورت پیروزی شكل كودتاگرفته و دیگر انقلاب مردمی و اجتماعی معنا نخواهد داشت.
در جریان انقلاب ایران تمام تعاریف و نظریهها باطل گشت، و هیچكدام از علمای علم سیاست و جامعهشناسی چنین تحولی را انتظار نداشتند. تا ماهها و روزهای قبل از 22 بهمن 1357 همهی تحلیلگران داخلی و خارجی پیروزی نهضت اسلامی و مردمی ملت ایران را تصور نمیكردند و اكثر مفسرین خبری و پژوهشگران اجتماعی نظریههای تكراری و اغلب كلیشهای را كه برداشت از انقلابهای روسیه، فرانسه، چین، هند و حتی الجزایر بود، برای پیروزی ملت ایران رقم میزدند. اما واقعهای كه در 19 بهمن 1357 اتفاق افتاد، توان همهی تحلیلها را از عالمان بهاصطلاح آیندهنگر سیاسی گرفت.
بیعتی كه از سوی بخشی از قوای نظامی با رهبر مذهبی و سیاسی نهضت مردم ایران بهوقوع پیوست، در كمال ناباوری قدرت و توان هرگونه مقابله با انقلاب را از دشمنان گرفت و هیچ عنصر مادیْ قدرت رویارویی با آن را در خود نمیدید و اگر نبود قدرت ایمان، قدرتی كه همهی تحلیلگران و نظریهپردازان مادی از تفوق و برتری آن در عالم مادی عاجزند، چنین بیعتی بعد از چندروز به پیروزی نمیانجامید.
حادثهی معجزهگونهی 19 بهمن در شرایطی بهوقوعپیوست كه عناصر وابسته به رژیم پهلوی در تدارك یك كودتا بودند و از طریق برگزاری جلسات متعدد با نمایندگان نظامی آمریكا در ایران «ژنرال هایزر» مقدمات یك برخورد نظامی همچون كودتای 28 مرداد 1332 را در مخیلهی خود رقم میزدند. اما غافل از آن بودند كه در بدنهی مهمترین و محبوبترین قوای نظامی رژیم یعنی نیروی هوایی دهها نفر از پرسنل آن نیرو در یك حركت الهی و فوق تصورِ تمام فرماندهان وابسته به رژیم، دست بیعت خود را به سوی رهبری روحانی دراز كردهاند و تا پای جانشان قسم یاد كردهاند كه تا پیروزی نهضت همدوش امام و امت امام باشند. عاقبت چنین نیز شد و در فاصلهای بسیار كوتاه از آن بیعت تاریخی، جرقهی پیروزی از قلب نیروی هوایی یعنی ستاد مركزی آن در دوشانتپهی تهران زده شد و نغمهی پیروزی در 22 بهمن 1357 با بهثمرنشستن خون پرسنل آن نیرو در آن ستاد طنینانداز شد.
اینك به سبب اهمیت آن رویداد و روز خدایی با انعكاس خاطرات شركتكنندگان در آن بیعت به بیان لحظهبهلحظهی آن وقایع میپردازیم. سرهنگ فریدون شمس در این باره میگوید:
«هر روز در خیابانها شاهد بهشهادترسیدن مردم بودیم، حكومت نظامی در اكثر شهرها برقرار شده بود و در بعضی از تظاهراتها جوانها تیر میخوردند و خونهای زیادی در خیابانها ریخته میشد. همهی همكاران و دوستان ما در ستاد نیروهای هوایی بعد از آن تظاهرات ششم بهمن ماه در خیابان پیروزی تا اندازهای ترسشان ریخته شده بود. از طرفی ورود حضرت امام در تاریخ 12 بهمن 1357 و حضور ایشان در تهران قوت قلبی بود برای همهی شیفتگان و مریدان و ملت همیشه در صحنه. من و تنی چند از دوستانمان هر روز با لباس شخصی به همراه خانواده در تظاهرات مردمی شركت میكردیم و هرگز هم وحشتی نداشتیم كه از سوی نیروهای ضداطلاعات شناسایی شویم، اما این مقدار حضور برای ما كه نظامی بودیم جذاب نبود. دوستان همفكر ما همچون برادر ابوالقاسم بدوی، ایزدینیا، رمضانی و دیگران نیز از وضعیت موجود راضی نبودند، و از آنجا كه بعضی از دوستانمان نیز در جریان تظاهرات ششم بهمن ماه دستگیر و تبعید شده بودند، احساس حقارتی داشتیم و معتقد بودیم كه باید یك اتفاق جدیدی رخ دهد و تحولی بهوجود آید كه تأثیرگذار باشد.
خلاصه با هماهنگی و مشورت دوستان و یاران همفكر خود قرار بر این شد كه با هماهنگی یكدیگر در مدرسهی علوی حاضر شده و با لباس نظامی در مقابل امام در مدرسهی دخترانهی رفاه رژه برویم.
برادر محمد طاهریفر از جمله همافران مؤمن و ازجانگذشتهای بود كه مقدمات این بیعت را با دفتر امام در مدرسهی رفاه برای روز 19 بهمن هماهنگ كرده بود.
بعد از آنكه تاریخ روز بیعت قطعی شد، با بچهها و نیروهای همفكر خودمان در لجستیكی مهرآباد، ستاد نیروی هوایی در خیابان پیروزی و قصر فیروزه هماهنگ كردیم و ما چون همافر بودیم، قاعدتاً با قشرهای همطراز خودمان هماهنگی میكردیم.
قرار ملاقات و وعدهی دوستان خیابانِ ایران بود، بعضی با لباس نظامی نیروی هوایی آمده بودند و بعضی هم با لباس شخصی آمده بودند و قرار بود كه لباس نظامی خود را در مدرسه علوی بپوشند و بعد از آن، همهی دوستان رأس ساعت 9 صبح جمع شدند، در یك تشكیلات نظامجمع وارد مدرسهی رفاه شویم.
بنده آن موقع همزمان با حضور در نیروی هوایی دانشجوی رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه ملی بودم. با جمعشدن دوستانمان یك گروهان نظامی در هفت ستون منظم در خیابان ایران شكلگرفت. مردم هم در پیادهرو ازدحام كرده بودند. بعضی با هیجان و بعضی با شگفتی منتظر یك اتفاق بودند، اكثراً پرسوجو میكردند كه چه حادثهای در شُرُف وقوع است. در همان لحظاتی كه غرق در شور و شعف یك بیعت و از طرفی در درون از یك التهاب پنهان در خود غرق بودم، یك نفر به من سلام كرد و با گرمی و اشكِ شوق صورتم را بوسید؛ وی استاد زبان فارسیام در دانشگاه بود. «دكتر مرزبانراد» محل زندگیاش نزدیك منزل امام بود و برای تماشای این حضور همافران با امام به خیابان ایران آمده بود و تصادفاً من را در گروهان دیده بود. او اصلاً فكر نمیكرد ارتشی باشم و با دیدن من در آن لباس شروع به گریه كرد و میگفت: وقتی مردم میگویند نصر من الله و فتحٌ قریب عرش به لرزه درمیآید. و شماها كه میگویید: فرمانده كل قوا خمینی، روح خدا، خداوند پیروزی این ملت را قریبالوقوع میكند. حضور شما ارتشیها بت زمانه را میشكند، شما به این مردم امید میدهید. وی همانطور كه گریه میكرد، دست به دعا برداشت و با صدای بلند دعا میكرد و مردم هم آمین میگفتند.
خلاصه بعد از سازماندهی و رژهی كوتاهی كه در خیابان ایران انجام دادیم، سرود خمینی ای امام را به مدت یك ربع تا نیمساعت تمرین كردیم و قرار شد كه همین سرود را در مقابل امام خمینی بخوانیم. من پیشاپیش گروهان بودم و جمیع دوستان و شركتكنندگان پرسنل نیروی هوایی در آن بیعت سه تا چهار گروهان میشدند».[2]
سرتیپ حسین ابیانه دربارهی روز تاریخی 19 بهمن سال 1357 میگوید:
«مقدمات رژه در مقابل حضرت امام در مدرسهی رفاه بعد از آن راهپیمایی بزرگی كه در خیابان پیروزی توسط پرسنل نیروی هوایی انجام گرفته بود و با ورود امام به ایران در تاریخ 12 بهمن ماه در دستور كار همهی دوستان و همافران پایگاههای هوایی تهران قرار گرفت، و در واقع یك حركت خودجوش و ابتكاریِ خلّاق از سوی همافران و افسران انقلابی نیروی هوایی بود. فرماندهی این بیعت آقای محمد طاهریفر بود و هماهنگی و اطلاعرسانی با افسران به عهدهی آقای ابوالقاسم بدوی بود. بنده و سایر دوستان نیز مسئول خبر و اطلاعرسانی به كلیهی همافران انقلابی پایگاههای هوایی تهران بودم.
قرار بر این شد كه روز 19 بهمن با هماهنگی دفتر امام در مدرسهی رفاه، همهی دوستان صبح روز 19 بهمن به مدرسهی علوی آمده و با تغییر لباسها، انیفورم نظامی را بپوشند. بعضی از نیروها هم با خانوادههایشان آمده بودند و یك جمعیت انبوهی در خیابان ایران متمركز شد و سرتاسر خیابان ایران بسته شد. وقتیكه پرسنل نیروی هوایی با لباس نظامی از مدرسهی علوی بیرون آمدند، فریاد اللهاكبر مردم به هوا برخاست، نُه گروهان همه صف در صف منظم و یكپارچه- هفت نفر جلوی بقیهی ستونها منظم در طول خیابان ایران گویا قرار بود یك رژهی كاملاً بزرگ نظامی انجام گیرد. اكثر مردم كه در خیابان ایران سكونت داشتند، با فریاد فرمانده كل قوا، خمینی روح خدا، از منازلشان بیرون آمده بودند. بعضی از مردم با دیدن این صحنه اشك شوق میریختند. یك فضای خاص و عرفانی در وجود همهی كسانی كه در آن محل حضور داشتند بهوجود آمده بود. رژهی نظامی پرسنل تا داخل حیاط مدرسهی رفاه با عشق، شور و ایمان وصفناپذیری انجام گرفت.
آقای محمد طاهریفر فرمان خبردار و به راست نظر را صادر كرد. پاهای پرسنل تا بالاترین نقطه بالا آمد و به زمین خورد. تمام نیروها در تمام حیاط منظم و منسجم در یك حالت نظامی در مقابل پنجرهای كه قرار بود امام خمینی در آنجا حاضر شوند قرار گرفتند. با حضور امام ضمن حفظ حالت نظامی اشك شوق از دیدگان پرسنل جاری گشت، گویی قلبها از جا كنده میشد. اصلاً یك وضعیتی بود كه در هیچ زمان از دوران زندگیام برایم اتفاق نیفتاده بود.
چهرهی نورانی و ملكوتی امام همهی افراد را تحت تأثیر خود قرار داده بود. در بطن وجودی هر كدام از پرسنل شركتكننده در آن بیعت، نوعی دلهره و اضطراب وجود داشت اما آن ملاقات و آن دیدار همهی نگرانیها را از آینده ـ كه چه خواهد شدـ از بین میبرد. عشق، نشاط، نگرانی، التهاب همهی این احساسات با هم مخلوط شده بود، تمام این لحظهها غیرقابل وصف بود.
امام خمینی بعد از ابراز احساسات پرسنل دقایقی را سخنرانی فرمودند و ضمن تشكر از حضور پرسنل نیروی هوایی، آن بیعت را آغاز پیروزی نهضت قلمداد كرده و نقطهی عطفی در پیروزی نهضت اسلامی دانستند.
یكی از اتفاقات جالبی كه در آن بیعت رخ داد، عكس تاریخی خبرنگار روزنامهی كیهان بود، كه این عكس از پشت سر نیروها گرفته شد و در روزنامهی كیهان منعكس شد. عكس فوق باورنكردنی بود مخصوصاً برای سردمداران رژیم كه وقتی بیعتِ نظامی نیروی هوایی با امام انجام گرفته بود. در ابتدا سعی میكردند منكر چنین بیعتی شوند، اما حقایق این بیعت و جاودانگی این ملاقات انكاری را باقی نمیگذاشت.
به هر ترتیب بعد از آن ملاقات و دیدار تمام نیروهای شركتكننده در آن بیعت، بعد از خروج از مدرسهی رفاه به طرف خیابان ایران حركت كردیم و بعد از عبور از كوچهها به میدان شهدا رسیدیم. راهپیمایی پرسنل نظامی با حضور مردم به یك راهپیمایی عظیمی تبدیل شده بود كه ابتدای آن در نزدیكی پل چوبی و انتهای آن در خیابان ایران بود. با این شور و احساساتی كه در وجود همهی شركتكنندگان وجود داشت، دیگر توقف راهپیمایی امكان نداشت. علاوه بر پرسنل نیروی هوایی بعضی از پرسنل نظامی دیگر قوا نیز به راهپیمایی پیوستند، بعضی از نظامیانی كه در درون راهپیمایی بودند، با بالاگرفتن كارت پرسنل نظامیشان اعلام میكردند كه به نهضت اسلامی امام خمینی پیوستهاند.
هرگز باوركردنی نبود، این بیعت تبدیل به آن راهپیمایی بزرگی شد كه طول خیابان انقلاب را فراگرفت. پشت سر پرسنل نیروی نظامی نیروی هوایی كه با لباس نظامی بودند، خیل عظیم مردمی كه نظامی بودند، اما لباس شخصی به تن داشتند و برای معرفی خود كارتهای شناسایی «نظامی» خود را بر بالای دستشان قرار داده بودند.
حتی پلیسهایی كه در خیابان شاهرضا «انقلاب» بودند به جمعیت پیوستند. گویی محبت امام در دلشان موج میزد، منتهی در بعضی هنوز شجاعت حضور وجود نداشت. اما راهپیمایی روز 19 بهمن یك قوت قلبی بود كه ذكر آن وصفناپذیر است. آنها كه در آن روز با امام خمینی بیعت كردند، واقعاً از هستی و جانشان گذشته بودند. هرگز نمیدانستند كه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و چه حوادثی در پیش خواهد بود، اما روحِ ایمان و آن صداقت و شجاعتی كه در وجود آنها بود، همراه با اشتیاق دیدار امام همهی تحولات آینده را امیدبخش میكرد و نهایت آنكه سه روز بعد از آن دیدار تاریخیِ همافران با امام، یومالله 22 بهمن شكل گرفت و پیروزی نهضت از همان ستاد نیروی هوایی آغاز گشت، و با بهصحنهآمدن مردم در روز 22 بهمن پایههای ظلم و جور رژیم فرو ریخت و حاصل سالها رنج و ستم و شكنجه و ریختهشدن خون هزاران شهید بارقهی امید متبلور شد و انقلاب اسلامی ایران پیروز گشت».[3]
شور و شوق دیدار با حضرت امام خمینی و همراهی با حركت تحولآفرین در بستر نهضت اسلامی مردم ایران علیالخصوص در میان پرسنل نظامی ـ آن هم در بین نظامیان نیروی هوایی كه در طول عمر رژیم پهلوی از اهمیت و خاستگاه ویژهای برای شخص شاه و رجل نظامی برخوردار بودند، اگر نگوییم یك معجزه بود، چیزی كمتر از آن نیز مصداق پیدا نمیكرد. بیعتی كه در روز 19 بهمن 1357 میان بخشی از نظامیان ارتش با امام خمینی (قدس سره) انجام گرفت، تحولی بود كه نه تنها در تاریخ ایران، بلكه در هیچ كشوری از مجموع كشورهای انقلابی اتفاق نیفتاد و آن رویداد به مانند تیر خلاص برای نیمقرن حاكمیت پهلوی در ایران بود.
آن بیعت تاریخی شعار مردمی- ارتش برادر ماست- را به عیان رنگ حقیقت داد و شور انقلابی مردم را در ادامهی نهضت مشتعل ساخت و قوت قلبی شد برای نیروها و مبارزین انقلابی، رویداد 19 بهمن حریت و آزادگی را از كسانی نشان داد كه هرگز تصور نمیرفت، و بیعتی آسمانی بود كه در طول تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی همواره بهعنوان یك گوهر درخشان از عشق، ایثار، ایمان و اعتقاد را برای نسلهای حاضر و آینده به ارمغان باقیگذارد.
سرتیپ ابوالقاسم بدوی، دربارهی دیدار خود و همافران با امام خمینی (قدس سره) در روز 19 بهمن میگوید:
«بعد از راهپیمایی روز 6 بهمن كه در خیابان فرحآباد (پیروزی) از مقابل ستاد انجام دادیم، و انعكاس آن حركت خودجوش در روزنامهها و مطبوعات و بهوجودآمدن موج شادی و امید در میان مردم انقلابی، یاران و دوستان ما تصمیم گرفتند، تحولی دیگر در پیوستن به نهضت اسلامی امام خمینی (قدس سره) بهوجود آورند. ناگفته نماند كه بعد از راهپیمایی روز 6 بهمن اخباری ضد و نقیض از دستگیری تعدادی از دوستانمان رسیده بود. و خانوادههای آن عزیزان نیز از سرنوشت فرزندان و همسرانشان سخت نگران بودند.
همین موضوع خود بهانهای شده بود كه حتی آن عده از پرسنل نیرو كه از روی ترس و یا از روی احتیاط و محافظهكاری از پیوستن به برادران انقلابی خود در نیروی هوایی اكراه داشتند، با شنیدن اخبار فوق اضطراب و دلهره را كنار گذاشته و به جمع برادران خود بپیوندند.
از طرفی با هماهنگی و مشورتی كه همهی عزیزان و پرسنل انقلابی انجام دادند، تصمیم گرفتیم یك تحول شورانگیز در ادامهی نهضت اسلامی امام انجام داده و بارقهی امید به پیروزی انقلاب را در دل مردم زنده كنیم.
بر همین اساس ضمن هماهنگیها، قرار بر این شد كه برادر محمد طاهریفر كه از جمله همافران انقلابی و مكتبی و ازجانگذشته در بین نیروها بود، مقدمات ملاقات و حضور با امام خمینی (قدس سره) را فراهم نماید. ایشان هم با كمك دوستان خود كه در دفتر امام در مدرسهی رفاه حضور داشتند، مساعدتها و هماهنگیهای لازم را بهعملآورد، و بدینترتیب بعد از یك جلسهی مشورتی با همهی برادران انقلابیِ همافر در ستاد مركزی نیروی هوایی روز ملاقات 19 بهمن ماه با اُنیفورم نظامی رأس ساعت 9 صبح در مدرسهی رفاه تعیین گردید. با قطعیشدن روز بیعت بلافاصله بهوسیلهی تلفن و یا دیدار حضوری به دیگر بچهها و نیروهای همفكر خودمان در لجستیك نیروی هوایی و پادگان قصر فیروزه خبر دادیم. تجمع نیروها نیز در خیابان ایران بود.
صبح روز بیعت فرا رسید. من از منزل به همراه همسر و فرزند خردسالم به طرف محل حضور حركت كردیم، البته با لباس شخصی؛ چون قرار بر این بود كه در یك مكان مناسب در خیابان ایران پرسنل و همافران انقلابی، لباس شخصی خود را درآورده و لباس نظامی به تن كنند. اما وقتی به خیابان ایران رسیدم، دیدم كه عدهای از دوستان با همان اُنیفورم نظامی از منزل حركت كرده بودند.
با رسیدن عقربههای ساعت به عدد 9، لحظه به لحظه به تعداد دوستانمان اضافه میشد. بیش از یكصد نفر از پرسنل در مدرسهی علوی و سپس در طول خیابان ایران در یك تشكیلات منظم نظامی قرار گرفتند. جمعیتی انبوه از مردمی كه اطلاع از موضوع نداشتند در دو طرف خیابان ایستاده بودند، و با تعجب نظارهگر نمایش نظامجمع پرسنل نیروی هوایی بودند كه با فرمان خبردار و «از جلو نظام» كه توسط برادر طاهریفر اعلام میشد، دوشبهدوش یكدیگر ایستاده و صف اندر صف منتظر فرمان حركت بودند.
یادآوری آن لحظهها و ساعات برای من بهوجودآمدن یك احساس عجیبی است كه تا پایان عمر هرگز فراموشش نمیكنم. در طول سالها خدمتم در ارتش آن رژهای كه در آن روز انجام دادم به یاد ندارم كه در سالهای قبل از آن و سالهای بعد از آن انجام داده باشم. گویا پاهای من مال خودم نبود، آنچنان محكم بر زمین میخورد كه گویا سنگ را خرد میكرد. هرگز ذرهای ترس در وجود پرسنل قرار نداشت، در حالی كه ممكن بود هر لحظه نیروهای امنیتی رژیم و یا گارد جاویدان وارد عمل شود، اما قدرتِ توكل به خداوند و امیدواری به هدفی كه انجام میدادیم، جایی برای دلهره و اضطراب در دلها باقی نگذارده بود.
به محض آنكه همهی همافران سرود خمینی ای امام را سَر دادند، اشكی بود كه از دیدگان مردم سرازیر میشد. طول خیابان ایران جمعیت موج میزد و تا ابتدای كوچهای كه مدرسهی رفاه در آن قرار داشت مردمِ عاشق و دلسوخته با ذكر صلوات و دعا برای طول عمر امام و سلامتی پرسنل نیروی هوایی با شعارهای انقلابی به استقبال برادران نیروی هوایی میآمدند.
صفوف نظامی نیرو با یك انسجام عالی وارد حیاط مدرسهی رفاه شدند. از آنجا كه فرماندهی رژه به عهدهی برادر محمد طاهریفر بود، همهی نیروها گوش به فرمان او بودند.
با فرمان خبردار و نظر به راست، پاهای پرسنل تا بالاترین نقطه بالا آمد و با تمام عشق، شور و دلسوختگی به زمین كوبیده شدند. همافران فریاد زدند «فرمانده كل قوا خمینیِ روح خدا» موج این صدا بیرون از مدرسه جمعیتی را به گریه انداخته بود. صدای هِقهِق گریه هم از داخل پرسنل و هم از مردمی كه در بیرون مدرسه و در كوچه و خیابان ایستاده بودند شنیده میشد.
گذشت لحظههای انتظار برای ملاقات با امام، گویی ساعتها بود كه سپری میشد. همهی نظرها به پنجرهای دوخته شده بود كه قرار بود امام از آنجا با پرسنل ملاقات كنند. بالاخره انتظار پایان گرفت و چهرهی نورانی و ملكوتی امام هویدا شد و حالات روحی همهی پرسنل را سخت منقلب ساخت.
واقعاً لحظهای فراموشنشدنی بود، برای هر كسی كه در آن روز و در آن بیعت در مدرسهی علوی حضور داشت، گویی از صدای طپش قلبها قدرت سخنگفتن از همه گرفته شده بود.
بعد از ابراز احساسات پرسنل، امام خمینی دقایقی را سخنرانی فرمودند و ضمن تشكر و قدردانی از حضور پرسنل نیروی هوایی، آنها را جنود الهی نامیده و آن بیعت را آغاز پیروزی نهضت معرفیكرده و مرگ رژیم را نوید دادند. بعد از ملاقات با امام كلیهی نیروها با همان نظم و انضباطی كه فراهم شده بود به طرف خیابان ایران و سپس به طرف میدان شهدا حركت كردند. جمعیتی از مردم بود كه دستهدسته به پرسنل نیروی هوایی ملحق میشدند، حتی نظامیانی كه در بین مردم بودند با بالاگرفتن كارت شناسایی پیوستن خود را به نهضت اسلامی امام خمینی اعلام داشتند.
طول مسیر راهپیمایی كه ابتدای آن پل چوبی بود و انتهای آن در میدان شهدا قرار داشت، كنترل راهپیمایی از دست برگزاركنندگان آن خارج شده بود و دیگر توقف آن امكانپذیر نبود. حتی مأمورین ادارهی راهنمایی و رانندگی كه در خیابان شاهرضا (انقلاب) قرار داشتند، به خیل تظاهركنندگان پیوستند. بیعتی كه در ابتدای آن با پرسنلی در حدود یكصد نفر یا كمی بیشتر انجام گرفته بود، چند ساعت بعد بیش از یكصد هزار نفر در آن شركت كردند. و بهواقع یك معجزه بود و همانگونه كه امام فرمودند: نالهی مرگ رژیم شنیده شد و سه روز بعد از آن واقعهی تاریخی، پایههای ظلم و جور رژیم فرو ریخت و نهضت و انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید».[4]
علاوه بر خاطرات همافران كه بهعنوان عناصر اصلی بیعت با رهبر انقلابْ حماسهساز آن رویداد تاریخی بودند، خاطرهی یاران حضرت امام (قدس سره) كه در روز 19 بهمن 1357 در بیعت امام حضور داشتند، اهمیت و شكوه آن حركت تاریخی را بیان میدارد. حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری در خاطرات خود میگوید:
«روز 19 بهمن روزی است كه نیروی هوایی به دیدار امام آمدند، گفته بودند همافران ابتدا با لباس شخصی میآیند، چون لباسهای فرم آنها داخل ساك بود. آنها به دبیرستان دخترانه رفتند، آنجا لباسهایشان را عوض كردند. اُنیفورم پوشیدند و بهصورت رژه وارد مدرسهی علوی شدند. فرماندهشان آمد و به من و آقای عراقی گفت: «خواهش این همافران، این است كه اگر عكاسهای شما میخواهند عكس بگیرند، از صورت ما نگیرند، چون شناسایی میشویم، و گفت: برای ما مهم نیست كه ما را بشناسند، اما زن و بچهی ما را اذیت میكنند و برای ما خیلی سخت است كه آنها را اذیت كنند».
لذا حاج مهدی عراقی به عكاسها دستور داد هیچكس حق ندارد از جلو عكس بگیرد و باید از پشت سر عكس بگیرند. قبل از اینكه رژهی همافران را شروع كنند، فرمانده آنها با بلندگوی دستی درست مثل سان رسمی كه در مقابل مقامات و فرمانده كل قوا میروند، به امام عنوان فرمانده كل قوا خطاب كرد و اجازه خواست همافران رژه را در پیشگاه فرمانده كل قوا آغاز كنند. رژهی اینها جلوی امام شروع شد، در حالی كه دولت بختیار با تشكیلاتش، هنوز هم بر سر كار بود و ما خودمان حیران بودیم كه این جریان دیگر چیست؟ در داخل اتاق بیاختیار اشك شوق میریختیم و خود همافران در حین رژه اشك میریختند، شاید این فیلم رژه موجود باشد. این حركت نیروی هوایی خیلی برای دولت بختیار گران تمام شد، لذا دولت بختیار تصمیم گرفته بود كه نیروی هوایی را بمباران كند و از طرف دولت بختیار به بازرگان گفته بودند اطراف نیروی هوایی مردم هستند لذا شما به مردم بگویید پراكنده شوند، ما میخواهیم آنجا را بكوبیم و این برنامهی آنها یك بیسیاستی بود. چون این خبر به مردم گفته شد و بر عكس مردم بیشتر به طرف نیروی هوایی رفتند.»[5]
حجتالاسلام سیدمحمود دعایی یكی دیگر از یاران امام دربارهی آن بیعت تاریخی میگوید:
«صبح روز 19 بهمن عدهی كثیری از نظامیان، همافران و افسران نیروی هوایی در مدرسهی رفاه تجمع كردند. قرار بر این شد كه این نیروها از مدرسهی رفاه تا مدرسهی علوی محل اقامت امام خمینی رژه بروند. بنده قرار ملاقات را به اطلاع امام رساندم و گفتم: «برادران نیروی هوایی از قبل وقت گرفتهاند و امروز میخواهند به شما بپیوندند و اجازه میخواهند كه شما از آنان سان ببینید». با اینكه امام خمینی تب داشتند و قبلاً اعلام شده بود كه ملاقات ندارند، «با لبخند زیبا و صمیمیت و فروتنی خاصی اعلام آمادگی كردند» و با شایستگی خاصِ خود حاضر شدند. فرمانده همافران خطاب به امام خمینی با عنوان فرمانده كل قوا اجازه خواست تا نیروها رژه را آغاز كنند. آنگاه همافران از مقابل امام خمینی رژه رفتند، همافران در حال رژه اشك میریختند و صحنهی بسیار پرهیجانی را بهوجودآورده بود. نظامیان بعد از احترامات نظامی و مراسم خاص شعار میدادند:
«نظامیان ملی، به فرمان خمینی، از طاغوت گسستیم، به ملت پیوستیم».[6]
امام خمینی پشت میكروفون قرار گرفتند و فرمودند: درود بر سربازان امام عصر (سلامالله علیه) همانطور كه فریاد زدید، تاكنون در خدمت طاغوت بودید، طاغوتی كه تمام هستی ما را ساقط كرد، طاغوتی كه خزائن ما را تهیكرد، طاغوتی كه ما را بردهی خارجیها كرد و از امروز در خدمت امام عصر (سلامالله) و در خدمت قرآن كریم هستید؛ قرآن كریمی كه سعادت همهی بشر را بیمه كرده است. ما امیدواریم كه با هم و با پیوستگی بتوانیم این طاغوت را تا آخر از بین ببریم و به جای او یك حكومت عدل اسلامی كه مملكت ما برای خودمان باشد و همهچیز ما به دست خودمان باشد. ما میخواهیم كه سرنوشتمان را خودمان تعیین كنیم نه سفارت آمریكا و سفارت شوروی... ما میخواهیم ارتش ما آزاد باشد، اسرائیل در آن تصرف نكند آمریكا در آن تصرف نكند. درود بر شما كه قدر نعمت خود را دانستید و به دامن قرآن پیوستید درود بر شما كه ترك كردید حكومت طاغوت را و به حكومت الله پیوستید».[7]
روزنامهی كیهان در بعدازظهر روز 19 بهمن عكس همافران را در حالی كه با امام خمینی ادای احترام میكردند، در صفحهی اول چاپ كرد. این حادثه برای باقیماندگان رژیم سخت گران آمد. بختیار در غروب همان روز به قرهباغی زنگ زد و گفت: «آیا روزنامهی كیهان را دیدهاید؟» قرهباغی گفت: نه؛ بختیار توضیح داد كه عكس عدهای از پرسنل نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ كرده است. بختیار مدعی شد كه این عكس مونتاژ است و به ژنرال دستور داد تا آن را تكذیب كند».[8]
بختیار كه پیش از همه از این واقعه خشمگین شده بود، در مجلس شورای ملی گفت: «ملاحظه كنید همین روزنامهی كیهان روز پنجشنبه عكس و خبری از یك رژهی نظامی چاپ كرد و به صورت بچهگانه عكس را مونتاژ نمود كه جزئیات آن را اهل فن میدانند».[9]
كیهان فردای آن روز (21 بهمن) با چاپ عكسهای دیگری از رژهی نظامیان در حضور امام خمینی در صفحهی اول و دوم توضیح داد كه عكاس كیهان به محل اقامت امام خمینی رفته بود و علیرغم نداشتن ملاقات با امام خمینی مشاهده میكند كه گروه كثیری از نظامیان به دیدار امام آمدهاند و وقتی نظامیان به نشانهی احترام در مقابل امام سلام نظامی دادند، موفق شد چند عكس بگیرد. علاوه بر این كمیتهی تبلیغات دفتر امام خمینی با صدور اطلاعیهای خبر و عكس كیهان را مورد تأیید قرار داد. دكتر مفتح نیز از قول امام خمینی به واقعیبودن عكس كیهان تأكید كرد.[10]
تكذیب بختیار و ستاد بزرگ ارتشتاران در موضوع بیعت همافران با حضرت امام هیچ تأثیری در جلوگیری از سرعت پیوستن نظامیان به امام خمینی نداشت. نیروهای نظامی در لحظات حساس بهمردم پیوستند و در بیعت با امام توازن قوا را بهسرعت به ضرر رژیم برهم زدند. ژنرالهای ارتش شاهنشاهی كه كاملاً از حفظ رژیم مأیوس شده بودند، در صبح 22 بهمن اعلام بیطرفی كردند و بدنهی ارتش نیز به انقلاب اسلامی پیوست و مردم مسلح شدند. بقایای رژیم را به عقبنشینی واداشتند و سران باقیمانده متواری شدند و اینگونه مردم ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسیدند.
22 بهمن سال 57 طلیعه پیروزی
سرهنگ احمد جنتی ازد همافران و انقلابیون پرسنل نیروی هوایی بود كه از آن ایام جهاد و شهادت از گنجینهی خاطرات خود روایتگر حماسه و ایثار افسران، همافران و درجهارانی است كه در یومالله بیستم تا بیستودوم بهمن ماه سال 57 با رشادتمندی در مقابل سركوبهای ددمنشانه رژیم طاغوت ایستادگی كردند و پیروزی را به ارمغان آوردند:
«جمعه بیستم بهمن ماه، حدود نیمههای شب به یكباره صدای تكبیر امت شهیدپرور در اطراف خیایان كوكاكولا ـ نبرد فعلی ـ شنیده میشد. با شنیدن سروصدا به خیابان آمدم و متوجه شدم كه در خیابانهای تهراننو مأموران رژیم با حمله به مركز ستاد و پادگان نیروی هوایی در دوشانتپه به نیروهای مستقر در ستاد و كارآموزان یورش برده و اقدام به ضرب و شتم و دستگیری پرسنل آنجا كردهاند. مردم نیز به پشتیبانی از فرزندان و جوانان و همافران مستقر در پادگان به سمت نیروی هوایی حركت كرده بودند و در این میان بین مردم و نیروهای گارد جاویدان در خیابانها درگیری و زدوخورد پیش آمده بود. نیروهای گارد از ورود مردم به پادگان و ستاد جلوگیری میكردند و در داخل پادگان نیز به طرز وحشیانهای به ضرب و شتم هنرجویان میپرداختند. درگیریها تا صبحِ روز بیستم بهمنماه ادامه داشت. شب هنگام به دلیل محاصره پادگان توسط عوامل گارد جاویدان و قرق شدن خیابانهای اطراف وارد شدن به محوطه ستاد و پادگان غیرممكن بود. ولی تا صبح اطراف منطقه دوشانتپه مملو از جمعیت و مردمی بود كه به قصد كمك كردن به هنرجویان و همافرانِ داخل پادگان در خیابانها مانده بودند.
صبح روز بیست و یكم بهمن ماه روز سرنوشتسازی بود. همهی دوستان و همكاران انقلابی ما با نیت درگیری و به قصد مقابله با نیروهای گارد وارد پادگان شدند، چند نفر از شاگردان كلاس خود را دیدم، از آنها پرسیدم چه خبر شده است؟ درحالیكه یكی از دانشجویانم بغض گلویش را گرفته بود و اشك در چشمهایش حلقه زده بود گفت:
استاد دیشب درگیر شدیم و تا صبح داخل پادگان تظاهرات كردیم، یكی دو نفر از بچهها گلوله خورده و شهید شدهاند، چند نفر هم زخمی شدهاند. وقتی كه زخمیها را در محوطهی آسایشگاه دیدم، خشم تمام وجودم را فراگرفته بود و در میان راهرو ایستادم و با تمام وجودم فریاد كشیدم: برادران مسلمان، همكاران متعهد و انقلابی، كسانی كه غیرت و مردانگی دارید، اینك وقت آن رسیده در مقابل اقدامات خصمانهی رژیم ایستادگی كنیم، همهی ما و شما موظف هستیم در مقابل این جنایتكاران بایستیم، فریاد كنید میكشم، میكشم آنكه برادرم كشت ـ مرگ بر شاه ـ مرگ بر شاه ـ مرگ بر ربیعی ـ (فرمانده نیروی هوایی رژیم) ـ برادر مسلمان برای حفظ قرآن جهاد كن، جهاد كن.
روحیهای كه امام خمینی در دیدار چند روز پیش به پرسنل نیروی هوایی داده بودند، و تحركی كه در نزد افراد به وجود آورده بودند. اعتماد به نفس فوقالعادهای شكل گرفته بود، به یكباره جمعیت انبوهی از هنرجویان، درجهداران و همافران در محوطهی پادگان شكل گرفت، و به سوی درب جبهه فرماندهی حركت كردیم. در همین زمان افسر نگهبان وقت به عوامل حكومت نظامی مستقر در پادگان اطلاع داده بود و خبر از یك شورش را مخابره كرده بود. قبل از رسیدن نیروهای گارد یكی از برادران دژبان درب پادگان را باز كرد كه ناگهان دیدیم از سمت خیابان خودروی زرهی و چند نفر مسلسل به دست در مقابل پرسنل و نیروهای انقلابی موضع تهاجمی گرفتند. یكی از نیروهای گارد با اسلحه ی یوزی كه داشت به سمت افراد نشانه گرفت و برای به وجود آوردن ترس و وحشت به سمت آسمان تیراندازی كرد. درگیری شروع شد. بعضی برای خلع سلاح كردن گاردیها به سمت آن حمله كردند و بعضی دیگر هم به همراه بنده به سمت اسلحهخانه حمله كردیم. هر لحظه بر شدت درگیری در پادگان افزوده میشد، یكباره متوجه شدیم یكی از هنرجویان بر اثر اصابت گلوله زخمی دشه و دست به دست به طرف حیاط پادگان آورده شد. با دیدن این صحنه گویا بشكه ی باروتی بود كه منفجر شد، همه پرسنل با سنگ و آجر و هرچه كه در محوطهی پادگان به چشم میخورد به سمت اسلحهخانه و نیروهای گارد حمله كردند و قفل اسلحهخانه شكسته شد. یكی از درجهداران نظامی رژیم با كلت كمری به طرف پرسنل نیروی هوایی شلیك كرد، و دو نفر از برادران زخمی شده بر زمین افتادند و خونی بود كه از بدن زخمیها میرفت. هرلحظه اوضاع آشفتهتر میشد، وضعیت عجیبی به وجود آمده بود، نیروهای گارد هیچ ملاحظهای نمیكردند، و به هر سمتی كه میخواستند شلیك میكردند. با از جانگذشتگی همافران نهایتاً به اسلحهخانه رسیدیم، من یكی از تفنگهای ژ 3 را با یك خشاب پر مسلح كردم. دیگر دوستانی هم كه توانسته بودند خود را از چنگ نیروهای گاردی رها كنند خود را به اسلحهخانه رسانند و چندتا از اسلحهها را برداشته و با خشاب پر به طرف نیروهای رژیم تیراندازی كردند. جنگ تن به تن علناً شروع شده بود، در پشت دیوارها و هر جانپناهی كه بود سنگر گرفتیم. درگیری مسلحانه با تصرف اسلحهخانه و تقسیم اسلحهها بین نیروها و انقلابیون كاملاً آغاز شد و صدای تیراندازی یك لحظه قطع نمیشد.
بنده به اتفاق چند نفر از برادران و افسران انقلابی به بالای طبقه ششم ستاد اداری فرماندهی آموزشهای نیروی هوایی رفتیم و از آنجا مزدوران گارد جاویدان را در خیابان حجت زیر آتش گرفتیم. در این بین توسط مردم كه در خیابانها مستقر بودند خودروها و ادوات نظامی گاردیها به آتش كشیده شده، حتی مهماتهایی كه در داخل خودروها بود یكی پس از دیگری منفجر شد.
در همین هنگام یك تانك به همراه یك زرهپوش از درب جنوبی به داخل پادگان وارد شد و بهطور دیوانهوار با مسلسل به هرسمتی تیراندازی میكرد. چند نفر از دوستان كه در تیررس مسلسل بودند زخمی شدند ولی كسی جرأت نمیكرد به سمت آنها برود. بنده و دیگر برادرانی كه شاهد این حادثه بودیم از طبقه ششم ساختمان ستاد به طرف تانك تیراندازی كردیم، و خدا شاهد است كه دیدم بهطور معجزهآسایی برجك تانك از جاكنده شد، و خدمهی آن وقتی كه امنیت خود را در خطر دیدند پیاده شده و در حال فرار بودند كه توسط مردم حزبالله قبل از رسیدن به خودروی گارد در خیابان پیروزی دستگیر شده و به كیفر رسیدند.
لحظات عجیب و سرنوشتسازی بود كه میگذشت، ساعت تقریباً از ظهر گذشته بود و درگیریها با شدت ادامه داشت. با شكسته شدن درب پادگان و فرار گاردیها از خیابان فرحآباد (پیروزی) مردم به داخل پادگان نیروی هوایی هجوم آوردند. ابتدا زخمیها را به بیمارستان بوعلی و جرجانی انتقال دادند و عدهای از همافران نیز به تجهیز مردم انقلاب پرداخته و اسلحه در اختیار جوانان آموزشدیده قرار گرفت، سنگربندی خیابانها و كوچههای اطراف پادگان نیروی هوایی شروع شد. صدای شلیك گلولهها كمی آرامتر شده بود، در خیابان تهراننو آقای هادی غفاری فرزند شهید آیتالله غفاری هدایت مردم و تجهیز نمودن آنها را به عهده گرفته بود و نیروهای گارد دستگیرشده را به مسجد الهادی انتقال میداد. نزدیكهای غروب آفتاب بود كه یك هلیكوپتر نظامی از فرودگاه داخل دوشانتپه به پرواز درآمد و از داخل پادگان تا خیابانهای اطراف را به گلوله بست. درهمین لحظه بود كه یك هنرجوی شجاع و ازجانگذشته و از دانشجویان همافری به نام شاهمرادی هدف گلوله ی هلیكوپتر قرار گرفت و در دم شهید شد. صحنه رقتانگیزی بود، تاكنون چنین صحنهای را ندیده بودم؛ خون پاكش بر زمین جاری گشت و همهی كسانی را كه شاهد این صحنه بودند سخت متأثر ساخت، و یادآوری این واقعه هیچ موقع از خاطرم فراموش نمیشود. بدن مطهر آن شهید را به خیابان آورده و توسط مردم به طرف بیمارستان بوعلی منتقل كردیم.
در خیابان تهراننو و فرحآباد (پیروزی) مردم اقدام به سنگربندی كرده بودند، و وقتی پرسنل نیروی هوایی را با اونیفورم میدیدند كه با اسلحه در كنار مردم به نبرد با گاردیها و عوامل نظامی رژیم در حال نبرد و جنگیدن است، سروصورت او را غرق بوسه میكردند، و شیرینی و میوه بود كه برای بچههای نیروی هوایی میآوردند. گویا معجزه شده بود: حكومت نظامی رژیم هیچ قدرتی نداشت، بعضی از نیروهای گارد كه هنوز مقاومت میكردند بیهدف تیراندازی كرده و برای فرار از دست نیروهای انقلاب به زور وارد خانههای مردم در كوچهها و خیابانهای اطراف میشدند، بسیاری از آنها هم در وسط خیابان تهراننو به محاصرهی مردم درآمده و دستگیر شده بودند. در تعقیب مأموران و درجهداران گارد كه حدود 10 یا 15 نفر بودند خبر رسید كه به سمت گاراژی كه در خیابان حسینی قرار داشته رفته و مخفی شدهاند. اما با راهنمایی و هدایت مردم انقلابی گاراژ محاصره شد و همه ی عوامل مزدور رژیم دستگیر شدند و سپس به داخل پادگان انتقال پیدا كردند.
در محوطهی پادگان و خیابانها هنوز درگیری ادامه داشت كه در همین زمان عوامل حكومت نظامی رژیم از طریق رادیو اعلام كردند كه ساعت حكومت نظامی به چهار بعدازظهر كاهش یافته و در صورت حضور مردم در خیابانها (آنها) دستگیر خواهند شد. اما گویا آن اطلاعیه به منزله یك شوخی و پیام مسخرهای بود كه صادر شد، و خبر از آخرین نفسهای در حال مرگ رژیم میداد.
از همه مهمتر آنكه در همان بعد از ظهر روز 21 بهمن از طرف امام خمینی اعلامیهای صادر شد كه توسط یك مینیبوس در منطقه ی پادگان و خیابانهای اطراف نیروی هوایی با بلندگو پخش شد كه (ایشان) مردم را به حفظ آرامش و كمك به پرسنل نیروی هوایی و ماندن در خیابانها دعوت میكردند.
شب فرا رسیده و مردم در خیابانها حضور داشتند، نیروها و پرسنل نیروی هوایی و همافران در كنار مردم در مناطق اطراف ستاد نیروی هوایی به سنگربندی مشغول بودند، ساعت تقریباً از نیمهی شب گذشته بود، من و دیگر برادران مشغول پاسداری در خیابان نیروی هوایی بودیم، كه یكباره متوجه شدم كه از سمت منطقه ی افسریه نورافكنهای بسیار قوی روشن شده و هر لحظه به سمت خیابان نیروی هوایی نزدیك میشود. با تجربهای كه در سالهای آموزش به دست آورده بودم متوجه شدم كه این نورها مربوط به پروژكتورهای تانكها میباشد، بلافاصله به برادران و نیروهای مردمی كه در خیابانها مستقر بودند خبر دادم كه تانكهای رژیم و خودروهای زرهی در حال نزدیكشدن به پادگان و خیابانهای تهراننو و پیروزی و نیروی هوایی هستند.
با نزدیكشدن تانكها نیروهای مردمی با بمبهای دستساز (كوكتل مولوتف) به جنگ با تانكها پرداختند. تیراندازی تانكها قطع نمیشد اما مردم هم، وسایل آتشزایی را كه توسط خواهران مستقر در مسجد آدینه تهیه شده بود، از هر دو طرفِ خیابان تهراننو به سمت خودروهای زرهی نظامیان رژیم پرتاب میكردند، و جهنمی از آتش را در مقابل تانكها بهوجود آورده بودند. در همان اولین ساعت درگیری یكی از همین تانكها به داخل زیرگذر میدان امام حسین سقوط كرده و آتش گرفته بود.
درگیری تا صبح ادامه داشت ولی به حول وقوه ی الهی حتی یك نفربر و یا تانك نیروهای رژیم نتوانست به پادگان برسد و با همت و پشتیبانی مردم حزباللهی بسیاری از عوامل آنها یا به درك فرستاده شدند و یا دستگیر شدند.
صبح روز 22 بهمن، فجر صادقی بود كه چشمهای خسته ما را به افقی روشن نوید میداد، صدای اذان مسجد محل شنیده شد، هرچند شب سختی گذشت اما روشنی خیرهكنندهای داشت. در هنگام نماز آن صبحِ فراموش نشدنی به یكباره یاد دانشجویان و دوستانی افتادم كه روز قبل با هم بودیم و اینك به لقاءالله پیوستند و با غبطه به حال ایشان و دلتنگی پیشآمده و كمسعادتی خودم قدر گریستم. پس از ادای فریضه ی نماز صبح در مسجد آدینه واقع در خیابان سبلان جنوبی به سازماندهی نیروها و تقسیم مهمات پرداختیم، هرچند از شدت تیراندازیها كاسته شده و درگیریها كمتر شده بود اما نباید از كید و مكر دشمن غافل میبودیم و بر همین اساس همافران نیروی هوایی در آن روزهای آتش و خون لحظهای درنگ نكردند و در حال آمادهباش بودند.
از دیگر شهرها نیز خبر رسیده بود كه مردم با عوامل رژیم درگیر شده و پادگانها را به تصرف خود درآورده بودند. در تهران نیز كلانتریها به تصرف نیروهای انقلاب درآمده بود و صبح روز 22 بهمن طلیعه فجری بود كه به فرمودهی رهبر انقلاب امام خمینی(ره) انفجار نور بود و به راستی كه چنین بود.»[11]
پی نوشت ها:
[1] . نك: چارلز جانسون، تحول اجتماعی، ترجمهی حمید الیاسی، تهران، امیركبیر، 1363
[2] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با فریدون شمس، جلسهی اول، شمارهی بازیابی 8323، تاریخ 12/8/1386
[3] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حسین درویش ابیانه، جلسه دوم، شماره بازیابی 20802
[4] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سرتیپ ابوالقاسم بدوی، شمارهی بازیابی 20341
[5] . خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382، صص 169-170
[6] . سیدمحمود دعایی، پا به پای آفتاب، ج 2، ص 212
[7] . صحیفهی نور، ج 6، صص 101- 102
[8] . عباس قرهباغی، پیشین، ص 309
[9] . روزنامهی كیهان، 21/11/1357، صص 2- 8
[10] . همان، صص 1- 2
[11] . آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سرهنگ احمد جنتی